نخستین فیلمی که در بخش «سی دقیقه» مورد بررسی قرار گرفت، «جانگو» ساخته کوئنتین تارانتینو بود و حال در صدویکمین سی دقیقه، خلاصه‌ای از «Django / جانگو» اثر مهم سرجیو کوربوچی را مورد بررسی قرار می‌دهیم و تماشا خواهیم کرد.
به گزارش «تابناک»، «جانگو» (فرانکو نرو) هفت تیر کشی بسیار ماهر می باشد. وی برای گرفتن انتقام همسر خود که توسط فردی بنام سرگرد "جکسون" (ادوآردو فاجاردو) کشته شده است به سمت شهری کوچک در نزدیکی مرز مکزیک و آمریکا در حرکت بوده که با تعدادی از افراد جکسون روبرو می شود.
او به گونه ای که جکسون خبردار شود تعدادی از آنها را کشته و بعد از مستقر شدن در کافه ای در شهر منتظر جکسون می شود. جکسون که از کشته شدن افراد خود با خبر شده است با تعدادی از بهترین محافظینش به هتل شهر می رود. این بار نیز جانگو افراد جکسون را می کشد و به جکسون می گوید که برود و با تمام افراد خود بیاید. جکسون تمام افرادش را جمع کرده و فردای آن روز به سمت هتل شهر حرکت می کند، در همین زمان جانگو که مقابل هتل متنظر جکسون و افراد او می باشد.
فیلم جانگو بعلت آنکه در همان سال ساخت فیلم «خوب بد زشت» به نمایش در آمد تحت الشعاع شاهکار «سرجیو لئونه» قرار گرفت و استقبال وسیعی از آن در سراسر جهان نشد. دلیل دیگری که می توان برای استقبال کم تماشاگران از این فیلم مطرح کرد، این مطلب است که کوربوچی «جانگو» را تحت تأثیر «یک مشت دلار» فیلم دیگر لئونه ساخته است و بسیاری از شگردهای بکری را که لئونه در فیلم خود به کار برده بود، کوربوچی نیز از آنها استفاده کرده است. البته این تأثیر پذیری کوربوچی از لئونه فقط به این فیلم محدود نشده و در فیلمهای بعدی او نیز کاملاً مشهود می باشد
داستان فیلم نیز تحت تأثیر فیلم «یک مشت دلار» می باشد؛ که طی آن مردی تنها به شهری دور افتاده می رود؛ شهری که در آن دو گروه تبهکار سالهاست با یکدیگر در حال جنگ می باشند، با این تفاوت که قهرمان داستان فیلم «جانگو» به طور اتفاقی وارد شهر نمی شود بلکه وی در گذشته در ساکن همین شهر بوده است.
کوربوچی در برخی از سکانسهای فیلم به خوبی توانسته است آشنا زدایی کند؛ که شاخص ترین آن در سکانس آغازین فیلم و دومی در سکانس دستگیری مجدد جانگو توسط مکزیکی ها می باشد، به خصوص در سکانس دستگیری مجدد جانگو به خوبی توانسته است بیننده خود را غافلگیر کند و در لحظه ای که بیننده منتظر است که جانگو برای کشتن جکسون و دفن او با طلاهایش آماده شود در اثر یک اتفاق جانگو طلاها را از دست داده و لحظاتی بعد توسط افراد ژنرال "هوگو رودریگز" (خوزه بودالو) دستگیر می شود.
البته لحظاتی از این دست در فیلم بسیار کم بکار رفته است و بیشتر اتفاقات و حوادث فیلم کاملاً قابل پیش بینی می باشد. به عنوان مثال بیرون آوردن مسلسل از تابوتی که همراه جاگو است کاملاً قابل پیش بینی بوده و یا سکانسی که قرار است کافه دار افراد ژنرال رودریگز و جانگو را به داخل قلعه ای که ارتش مکزیک و جکسون در آن مستقر می باشند ببرد، برای بینندگان ژانر وسترن لحظه بسیار آشنایی می باشد.
فیلم از میزانسنهای خوبی برخوردار است؛ به خصوص نمای شهر که متروکه بودن آن را می توان به خوبی احساس کرد. اما عالی ترین میزانسن فیلم را می توان در سکانس پایانی و بعد از ورود جکسون و افرادش به قبرستان شهر مشاهده کرد که به خوبی توانسته است ترسو بودن جکسون، که همیشه در پشت افراد خود ایستاده و شروع به رجز خوانی می کند را نشان دهد. از لحاظ زیبایی شناسی نیز می توان گفت سکانس آخر فیلم ، سکانسی به یاد ماندنی می باشد.
به تماشای خلاصه این فیلم در «تابناک» بنشینید 
