اسبی در تورین حرکت نمیکند و در پایان صاحبش که از تکاپو افتاده، دست به تازیانه میبرد و اسب تازیانه میخورد. مردی به کمک اسب میرود؛ نامش نیچه است. میگویند نیچه پس از این ماجرا چندین روز سکوت کرد و سپس گفت: «مادر من یک احمقم». او ده سال اسیر جنون میشود و سرانجام جان میدهد؛ اما سرنوشت آن اسب چه شد؟ یک فیلمساز مجار به سراغ این سوژه رفته و یک اثر تکان دهنده خلق کرده است.
به گزارش «تابناک»، به زعم بسیاری از منتقدان، یکی از انگشت شمار آثار برجسته سینمای جهان در سال ۲۰۱۱، «اسب تورین / A torinói ló / The Turin Horse» ساخته «بلا تار / Tarr Béla» کارگردان و فیلمساز مجارستانی است؛ فیلمسازی که برای نخستین بار در این بخش، اثری از او مرور میشود و از قضا این اثر، واپسین شاهکارش بوده که با آن از سینما وداع گفته است.
بلا تار در شهر پچ مجارستان به دنیا آمد، ولی در بوداپست بزرگ شد. پدر و مادر او هر دو در تئاتر و صنعت فیلمسازی بودند. پدر او طراح صحنه بود و مادرش بیش از پنجاه سال به سمت سوفلور یا بپای نمایش متنرسان در یک تئاتر کار میکرد. تار در ده سالگی توسط مادرش به یک آزمون پذیرش نقش که توسط تلویزیون ملی مجارستان برگزار شده بود، معرفی و در آنجا موفق به کسب نقش پسر قهرمان داستان در یک اقتباس تلویزیونی از داستان مرگ ایوان ایلیچ اثر تولستوی شد.
پس از این نقش، تار به جز ایفای یک نقش کوچک در فیلم «فصل هیولاها» (۱۹۸۶) به کارگردانی میکلوش یانچو، نقشی را برای بازی به عهده نگرفت. به گفته خودش، او نخست در پی تبدیل شدن به یک فیلسوف بود و فیلمسازی را به عنوان یک سرگرمی در نظر گرفته بود؛ اما پس از ساخت فیلم کوتاه ۸ میلیمتریاش، دولت مجارستان اجازه ورود به دانشگاه را به تار نداد و او به جای آن تصمیم گرفت به فیلمسازی بپردازد.
آغاز به کار تار در فیلمسازی، ساختن فیلمهای آماتور در شانزده سالگی بود. سپس به کار سرایداری در خانه ملی فرهنگ و سرگرمی پرداخت. بیشتر کارهای آماتور او مستندهایی بودند درباره زندگی کارگران و مردم فقیر در مناطق شهری مجارستان.
کارهای آماتور بلا تار مورد توجه استودیو بلا بالاژ (نامگذاریشده به افتخار بلا بالاژ نظریهپرداز سینمای مجارستان) قرار گرفت. این موسسه به بلا تار کمک کرد تا نخستین اثر بلند خود با نام «آشیانه خانوادگی / Családi tűzfészek» را در ۲۲ سالگی جلو دوربین ببرد. تار این فیلم را بدون هیچ بودجهای و با بازیگران غیرحرفهای در شش روز در لوکیشنهای اصلی جلو دوربین برد.
بازیگران بیهیچ دستمزدی و تنها به دلیل دوستی با تار در این فیلم بازی کردند. فیلم به «مدرسه بوداپست» و «مستندساز» سبکهای رایج آن زمان در استودیو بلا بالاژ وفادار بود. سبکی که مبتنی بر حفظ رئالیسم اجتماعی مطلق روی صفحه نمایش بود. به باور منتقدان نیز این فیلم یک اثر واقعگرایی سوسیالیستی بود که از آثار جان کاساویتس تأثیر گرفته بود؛ هر چند تار هرگونه آشنایی با فیلمهای جان کاساویتس پیش از فیلمبرداری «آشیانه خانوادگی» را تکذیب کرد. این فیلم در سال ۱۹۷۹ انتشار یافت و در همین سال جایزه بزرگ جشنواره فیلم مانهایم را از آن خود کرد.
پس از پایان «آشیانه خانوادگی»، تار تحصیلات خود را در مدرسه هنرهای نمایشی و سینمایی مجارستان آغاز کرد. در سال ۱۹۸۱ «بیگانه / Szabadgyalog» و در سال بعد از آن «مردم پیشساخته / Panelkapcsolat» را کارگردانی کرد که در ادامه کار پیشین او به همراه تغییرات کوچکی در سبک بود. در فیلم آخر، تار برای نخستین بار از بازیگران حرفهای در نقشهای اصلی استفاده کرد.
فیلمهای نخستین بلا تار به ژانری تعلق داشت که به آن «مستند تخیلی» (یا مستند داستانی) میگفتند که با فیلم «تعطیلات در انگلستان» (۱۹۷۴) ساخته استفان داردی آغاز شد و تا اواسط دهه هشتاد ادامه یافت. تار در فیلم «استراتژی حمله» (۱۹۸۰) دستیار داردی بود و با دو فیلم بعدی خودش «بیگانه» (۱۹۸۱) و «مردم از پیش ساخته» (۱۹۸۲) در پایهریزی این ژانر نقش درخوری داشت.
قواعد اصلی سبک «مستند داستانی» شامل استفاده از بازیگران غیرحرفهای، عدم استفاده از فیلمنامه کامل و بداههپردازی در بیان دیالوگها و استفاده از دوربین روی دست میشد. هدف اصلی فیلمسازان این ژانر در وهله نخست، هدفی سیاسی بود؛ به تصویر کشیدن واقعیت زیر نقاب داستان.
تغییر چشمگیر کارهای بلا تار اما از سال ۱۹۸۲ و از اقتباس تلویزیونی مکبث آغاز شد. این فیلم تنها از دو شات تشکیل شده بود؛ شات اول (پیش از عنوان اصلی) پنج دقیقه و شات دوم ۶۷ دقیقه. نه تنها حساسیتهای بصری بلا تار از کلوز ـ آپهای خام به سوی مدیومهای انتزاعی و لانگ شاتها حرکت کرد، بلکه نگرش فلسفیاش نیز از رئالیسم ترسناک به سوی چشمانداز متافیزیکی بیشتر شبیه به آنچه در آثار تارکوفسکی بود، متمایل شد. تار خود را تحت تأثیر راینر ورنر فاسبیندر دانسته است.
پس از «سالنمای خزان / Őszi almanach» در سال ۱۹۸۴، تار که چهار اثر نخست خود را به تنهایی نوشته بود، برای فیلم بعدی خود «نفرین / Kárhozat» به همکاری با لاسلو کراسناهورکای رماننویس مجارستانی پرداخت. پس از «نفرین»، تحقق بخشیدن یک اقتباس فکر شده از رمان حماسی کراسناهورسکای «تانگوی شیطان» بیش از هفت سال زمان برد؛ فیلمی ۴۱۵ دقیقهای که پس از به نمایش درآمدن در سال ۱۹۹۴ تحسینهای جهانی را برانگیخت.
پس از آن تار، یک مستند کوتاه ۳۵ دقیقهای با نام سیاحت بر روی دشت را منتشر کرد و سپس تا مدتی سکوت کرد. در سال ۲۰۰۰ فیلم بعدی او «هارمونیهای ورکمایستر / Werckmeister harmóniák» با استقبال خوبی از سوی منتقدان و جشنوارهها روبهرو شد. بسیاری از شاتها در این فیلم و فیلمهای بعدی بلا تار تا یازده دقیقه به درازا میانجامند و او ممکن بود، گاهی ماهها برای برداشت یک شات وقت صرف کند.
دوربین به سرعت پایین میآید، به آرامی سُر میخورد و اوج میگیرد. دوربین دور شخصیتها میچرخد و صحنه به صحنه حرکت میکند. در «تانگوی شیطان / Sátántangó» دوربین با گلهای از گاوها پیرامون یک روستا تراول میکند. سوزان سونتاگ از تار به عنوان یکی از نجاتدهندگان سینمای نوین یاد کرده و گفته بود، مسرور خواهد شد اگر سالی یک بار به دیدن «تانگوی شیطان» بنشیند.
پس از «هارمونیهای ورکمایستر»، تار تصویربردای فیلم بعدیاش «مردی از لندن / A londoni férfi» را که اقتباسی از رمان ژرژ سیمنون بود، آغاز کرد. بر پایه برنامه زمانبندیشده قرار بود این فیلم در جشنواره فیلم کن در ماه می ۲۰۰۵ به روی پرده بیاید؛ اما فرایند تولید به دلیل خودکشی هامبرت بالسان تهیهکننده فرانسوی فیلم در دهم فوریه ۲۰۰۵ متوقف شد و اختلافاتی میان تهیهکنندگان دیگر فیلم بر سر تغییر احتمالی در تأمین هزینههای فیلم به وجود آمد.
در پایان «مردی از لندن» در جشنواره کن سال ۲۰۰۷ به نمایش در آمد و در سال ۲۰۰۸ در سراسر جهان اکران شد. پس از آن بود که تار کار بر روی فیلم «اسب تورین / A torinói ló / The Turin Horse» را آغاز کرد و گفت که این فیلم درباره گذشته خودش خواهد بود و در نهایت با همین فیلم از سینما خداحافظی کرد؛ اما باید دید آیا این خداحافظی پایدار میماند یا در سالهای نه چندان دور، بلا تار بار دیگر به سینما سلام میکند؟
خلاصه داستان نیچه که راوی فیلم در آغاز تشریح میکند؛ به این صورت است که او روزی در شهر تورین راه میرفته که به مرد کالسکه سواری برمی خورد که اسبش را به بادِ شلاق گرفته است. او جلو میرود و دستانش را به دور گردن اسب حلقه میکند تا بدین شکل از حیوان زبان بسته دفاع کرده باشد. در همین حین، حال نیچه بد میشود و همسایگان او را به خانهاش میبرند تا مادر و خواهرش او را تیمار کنند. پس از آنکه نیچه به خانه رسانده میشود برای آخرین بار جملهای میگوید که: «مادر، من یک احمقم» و بعد از آن ده سال سکوت میکند و دست آخر هم در بستر بیماری میمیرد.
بلا تار میگوید: «اسب تورین» در مورد «سنگینی وجود انسان» است. «فقط میخواستیم ببینیم چقدر سخت و وحشتناک است که هر روز به چشمه بروی و آب بیاوری... تکرارِ هر روزه مسیرِ مشابه، راهی است برای نشان دادن آنکه چیزی در دنیای آنها نادرست است. این ایدهای بسیار ساده و عاری از هر حشو و زوایدی است».
هم اکنون به دیدن خلاصه «اسب تورین»، ساخته جدی «بلا تار» در «تابناک» بنشینید؛ با این توضیح که طولانیترین خلاصه فیلمی که تاکنون در بخش «سی دقیقه» میبینید، پیش رویتان است.