جانی دپ در فیلمهای سرگرم کننده فراوانی بوده و به ظاهر همچنان برای حضور در نقشهایی شبیه آنچه در «دزدان دریای کارائیب» بر عهده داشته، انگیزه دارد و اینچنین است که «رنجر تنها» با حضور او خلق میشود؛ فیلمی که مورد استقبال نسبی بینندگان قرار گرفت و البته با اقبال منتقدان همراه نشد.
به گزارش «تابناک»، «رنجر تنها / The Lone Ranger» نام نمایشنامهای رادیویی بود (گفته شده حدوداً سه هزار اپیزود بوده است) که در بیش از نیم قرن پیش اجرا میشده و طبیعتاً این سطح استمرار در اجرای یک نمایشنامه رادیویی، نشان میدهد که داستانهای روایت شده در آن تا چه میزان طرفدار داشته و همین باعث شد، بعدها سریالی بر مبنای این نمایشنامه رادیویی ساخته شود؛ سریالی که هشت سال پیاپی استمرار داشت و همچون نمایشنامه موفق بود.
در سال ۱۹۵۶ یک فیلم با بازی بازیگران اصلی سریال یعنی جی سیلورهیل و کلایتون مور تحت عنوان «رنجر تنها» ساخته شد. حال پس از گذشت بیش از نیم قرن از آخرین حضور «رنجر تنها» در تلویزیون، جری بروکهایمر در یک تصمیم غیر منتظره در پی ساخت اثری تازه بر اساس همین سریال برآمد و در این مسیر پس از نگارش فیلمنامهای که در نهایت اثری ۱۴۹ دقیقهای را شکل داد، این فیلم با یک ستاره به صحنه آمد: «جانی دپ».
جیمز برادینلی، منتقد مشهور درباره این فیلم چنین میگوید: او به همراه رفیق سرخ پوست و وفادارش، تونتو، جنگی را برای برپا کردن قانون و نظم در اوایل شکلگیری غرب رهبری میکنند. تونتو سوارکاری پردل است که ماسک بر چهره دارد و در دشت زاده شده است. او اکنون با ما به روزهای مهیج گذشته بازمیگردد. تفنگدار تنها دوباره میتازد!
وقتی این واژگان در آغاز هر برنامهٔ رادیویی یا نخستین پخشهای تلویزیونی The Lone Ranger گفته میشدند، تعریف کنندهٔ تجربهٔ شنیدن یا دیدن آن برنامهها بودند. با اینکه آخرین فصل پخش تلویزیونی آن رنگی بود، خاطرهای که از The Lone Ranger دارم، سیاه و سفید است. همچنین خاطرههای قهرمانی در ذهنم است که دورهاش گذشته است. او از عصری سادهتر میآید و تلاش برای «امروزی کردن» آن شکست میخورد، زیرا ماهیتی که شخصیت فیلم را تعریف میکند، از بین میرود.
رنجر تنها داستان تولد و روزهای آغازین زندگی مرد ماسک دار را تعریف میکند. تونتو، جان راید (The Lone Ranger) را که تنها بازماندهٔ یک مخفیگاه است، نجات میدهد و تا زمانی که سلامتیاش را بازیابد، از او پرستاری میکند. زمانی که سالم و سلامت میشود، سوار بر مرکب سپیدش میشود که بعدها او را سیلور مینامد و رهسپار میشود تا کسانی را که برادرش را کشتهاند، به سزای کارشان برساند.
قاتلان برادرش دن (جیمز بج دیل) و بقیهٔ افراد گروهش هستند. بزهکارترین فرد در این میان، بوچ کاوندیش (ویلیام فیچنر) است، اما او تنها جزئی از یک دسیسه بزرگ است. جان راید (The Lone Ranger) مورد توجه عاشقانهٔ ربکا (روث ویلسون) قرار میگیرد که اواخر عمر برادرش، همسر او بوده است. همچنین همان گونه که درخور یک فیلم است که در زمان غرب وحشی رخ میدهد، قطارهای بسیاری در این فیلم هستند که نقاط اوج مهیجی را به وجود میآورند.
به عنوان یک کمدی اکشن وسترن، این فیلم میان فیلم بسیار بد «غرب وحشی وحشی» (The Wild Wild West) و فیلم سرگرم کننده و قوی «ماوریک» (Maverik) قرار میگیرد. وربینسکی با خالی کردن بخشهایی از فیلم از وجود رنگ، فیلم را به سریال تلویزیونی آن گره میزند و بدین ترتیب، تقریبا همه چیز را تک رنگ میکند.
به هر حال، گویا این استعاره خوبی برای فیلمی باشد که حساسیتی به صداهای موسیقایی گوناگون ندارد و هزینهٔ گزافی روی آن شده است. The Lone Ranger همچنان در خاطر طرفدارهای آن به تازیدن ادامه میدهد، اما احتمالا این آخرین باری است که او در یک فیلم سینمایی بزرگ میتازد.
هماکنون به دیدن خلاصه ۶۵ دقیقهای این فیلم بنشینید.