«روزی روزگاری در آناتولی / Once Upon a Time in Anatolia» بی شک یکی از ده فیلم برتر تاریخ سینمای ترکیه و یکی از فیلم های مهم جاده ای است که با مضمون جنایی اش، مخاطب حرفه ای از تماشایش خسته نمی شود و خودِ جاده با جذابیت هایی که تنها یک کارگردان خلاق با تکیه بر تصویربرداری حرفه ای در تاریکی مطلق می تواند شناسایی و به تصویر بکشد، جزو جذابیت های بصری این فیلم شده است.
به گزارش «تابناک»، نوری بیلگه جیلان مشهورترین چهره سینمای ترکیه در عرصه های بینالملی تنها منتقدان و تماشاگران حرفه ای فیلم های هنری می شناختند اما یک ساخته او باعث شد، حتی اقشار عام تر نیز با سینمای جدی اش آشنا شوند و دریابند که سینمای ترکیه نیز سوای فیلم های عامه پسند، از کارگردانانی - هرچند معدود - با ظرفیت ساخت درام های تاثیرگذار و متوازن و البته شرقی که فن کارگردانی را به رخ منتقدان می کشد، برخوردار است.
فیلم داستانی درباره وقوع یک قتل در روستایی در شرق ترکیه را روایت می کند. مردی در حالت مستی، به دوستش می گوید که فرزند دوستش ثمره ارتباط او با زنش دوستش بوده و سپس درگیری رخ می دهد که منجر به نیمه جان شدن دوستش می شود و آن گونه که داستان روایت می کند، او به صورت نیمه جان و زنده دفن شده تا بدین ترتیب رسوایی با زنده به گوری موقتاً از نظرها پنهان شود و در نهایت سفری طولانی در جاده های طولانی منجر به کشف دوباره جسد در گوشه ای از دشت های پهناور آناتولی شود.
داستان اما به همین سادگی نیست و مخاطب در بخش هایی از این فیلم درباره اینکه قاتل اصلی کیست، دچار شک می شود و این شک زمانی به وجود می آید که پسرعموی قاتل که به عنوان همدستش بازداشت شده، در دیالوگی می گوید: «من او را کشتم» که قاتل از او می خواهد خاموش شود و میخ این تردید همین جا کوبیده می شود که نکند قاتل اصلی همان پسرعمو است که برای دفاع از پسرعمویش، قربانی را کشته و حالا دیگری که قتل به خاطرش رخ داده، در حال گردن گرفتن ماجرای قتل است؟ تردیدی که تا انتهای فیلم باقی می ماند.
هرچند گفته می شود فارجان کسال یکی از فیلمنامه نویسان این اثر با تکیه بر داستانی واقعی که برای خودش به عنوان یک پزشک رخ داده، این اثر را نوشته اما نوری بیگله تاکید دارد که داستان «روزی روزگاری در آناتولی» برگرفته از حس داستان نویسی فیلمنامه نویسانش بوده و کسال در زمان نوشتن فیلمنامه اصلاً خاطرات مذکور را فراموش کرده بوده که البته ممکن است برای جلوگیری از حملات به وی از سوی منتقدان و مردم ترک زبان باشد؛ مردمی که در تلاشند حتی رفتارهای اجتماعی شان را به سمتی سوق دهند که عضو اتحادیه اروپا شوند و این در دیالوگی طعنه آمیز در فیلم به صورت مورد اشاره قرار می گیرد.
نقش اول و محوری در این فیلم تا حدودی سیال است و در حالی که تماشاچی ابتداً تصور می کند نقش اول، قاتل است، آهسته آهسته مسیر داستان نقش اول را شخصیت پزشک قرار می دهد و این تردیدها برای بیننده حتی در این سطح نیز شکل می گیرد و رگه های تعلیق را می توان در تمامی سطوح داستان مشاهده کرد که نشان می دهد برای افزایش کشش داستان، لزوماً نیاز به استفاده از گروهی از بازیگران خبره و شخصیت های پیچیده، داستان های پر افت و خیز و نقاط عطف تکان دهنده نیست.
داستان البته تنها درباره یافتن جسد و انگیزه قتل نیست و از همان ابتدا، دوربین بر روی دیالوگ های دکتر و دادستان که گرو کشف جسد را همراهی میکند، متمرکز می شود؛ دیالوگ هایی که در نهایت از راز یک مرگ دیگر پرده بر می دارد و دادستان را در شرایط دشوار قرار می دهد و البته دکتر نیز تغییر می کند و به کمک به دیگران گرایش بیشتری نشان می دهد و همزمان با این تغییرات، شب به روز نزدیک می شود تا صحنه نهایی در پیش از ظهر روز بعد ثبت شده و به نوعی سکانس پایانی قصد دارد بگوید، زندگی روزمره همچنان استمرار دارد، کما اینکه پیش از این هم نشینی خربزه و جسد قربانی نیز می تواند یادآور همین همراهی ها باشد.
با همه اینها و جذابیت های بصری دشت های آناتولی که با تکیه بر لانگ شات ها و اکستریم لانگ شات ها و بیان دیالوگ ها از دور تلاش شده تا سرحد ممکن مورد بهره قرار گیرد، فیلم نگاهی غیربومی دارد و همان گونه که کارگردان در یکی از پوسترهای اثر تلاش کرده به تصویر درآورد، فیلم به نوعی درد انسان روشنفکر و تحصیل کرده ای را نشان می دهد که از فضای اطراف رنج می کشد و از نقطه ای به بعد از انفعال خارج می شود و به تحرکی مثبت می افتد که نشانه های آن در نیمه دوم فیلم پررنگ و پررنگ تر می شود.
این نگاه غیربومی اما بیش از حد طولانی است و این فیلم 150 دقیقه ای به شدت شبیه فیلم های روسی است که حرکت خودروها از دوردست را به آهستگی به تصویر می کشد و کارگردان انگار حوصله مخاطب غیرحرفه ای را بیش از حد دست بالا گرفته بود که باعث شده این فیلم نتواند بیش از یک میلیون دلار فروش داشته باشد.
در واقع حداقل برای مخاطب عام این اثر بدون موسیقی می توانست 50 دقیقه خلاصه شود و با ریتمی تندتر، مخاطب عام را با چنین سینمایی همراه ساخت و به مخاطب حداقلی قانع نبود. جیلان پیش از این با «فاصله» (2002) و «آب و هوا» (2006) نشان داده بود، کارگردان جدی است اما قطعاً با ساخت «روزی روزگاری در آناتولی» در این حقیقت دیگر تشکیکی نیست.
نگارنده با دعوت به تماشای حدود 45 دقیقه از این فیلم، پرسش مطروحه در
فیلم های پیشین را مجدداً پیش رویتان قرار می دهد که آیا در شرایطی که
اصولاً کپی رایت در مفهوم کلی اش در ایران رعایت نمی شود و فیلم های دوبله
شده در کشور حق کپی رایتشان خریده نمی شود و قریب به اتفاق کتب ترجمه و چاپ
شده در کشور نیز بدون خرید حق کپی رایت پروسه طبع را طی می کنند و ایران
نیز هنوز عضو کنوانسیون برن نیست و آثارش فرهنگی کشورمان در جهان در صورت
عدم ثبت در دیگر کشورها، مشمول کپی رایت نمی شود، آیا نقد
فیلم های روز و همچنین پخش حداکثر 30 دقیقه (مگر در موارد استثنایی) از
فیلم های روز و همچنین فیلم های شاخص کلاسیک دنیا در «تابناک» موافقید؟
«تابناک» تا انتهای تعطیلات نوروز،
هر روز یک فیلم شاخص را تقدیم تان خواهد کرد و پس از آن، در صورت جلب نظر
شما عزیزان در جمع بندی نظرات، هر هفته یک فیلم این گونه عرضه خواهد شد.