«نورهای قرمز / Red Lights» یکی از آثار مورد توجه در سال 2012 است؛ فیلمی که درباره نیروهای ماورالطبیعه با رویکردی متفاوت پیش رفته و تمامی چنین حرکاتی را با استدلالهای منطقی و علمی به چالش میکشد و ثابت میکند همه اینها شعبدهبازی و حقه است، نه معجزه یا جادو و چنین قدرتهایی وجود ندارد، مگر در موارد نادر!
به گزارش «تابناک»، آیا معجزه در این جهان بر صحنه آمفی تئاترها با خرید بلیتهای گران قیمت قابل رویت است یا آنچه میبینیم، یک نمایش خیره کننده است که گاهی شعبده باز روی صحنه ترجیح میدهد از آن با نام معجزه یاد کند؟! این پرسش برای اروپاییها که چنین نمایشهایی در آنجا برجستهتر شده و عنوان شعبده را نیز یدک نمیکشد، پررنگ است و شاید به همین دلیل رودریگو کورتس در سومین تجربه، به سراغ ساخت فیلم بلند سینمایی رفته است.
در این فیلم، رابرت دنیرو برای یک بار دیگر بازی متفاوت و خیره کننده ای را در نقش یک نابینا ایفا میکند که دهههای متمادی به خرق عادتهای توجیهناپذیر به لحاظ علمی پرداخته و تاکنون یکی از روزنامهنگارانی که در پی معرفی او به عنوان حقه باز و شناسایی روشهایش بوده به مرگ طبیعی مرده است. حال با بازگشت دنیرو پس از چند دهه که از مرگ آن روزنامهنگار میگذرد، یک استاد روانشناسی و دستیارش که روی همین شیوهها تحقیق و فعالیت عملی میکند، در پی کشف ماهیت رفتارهای این شخص برمیآیند.
رودریگو کورتس در مقام کارگردان این تریلر رازآلود 113 دقیقهای بزرگترین اشتباهش در این فیلم، نویسندگی متن بوده و داستان به رغم آنکه با مشخص شدن بینا بودن دنیرو و برخی رازهایش مرحله به مرحله بیننده را غافلگیر میسازد و در نهایت نیز شوک نهایی خلاف مسیر داستان در سکانس پایانی به مخاطب داده میشود، باز هم فیلم فاقد یک درام جادویی است که میتوانست به چنین روایتی، عمق بیشتری ببخشید و برخی سکانسهای کسالت آور و پردیالوگ که حذفشان به مسیر اصلی داستان ضربه نمیزد و تنها ریتم این تریلر را روانتر میساخت، باید در همان سناریو، مورد توجه قرار میگرفت.
فیلم که در یک لوکشین در بارسلونای اسپانیا و سه لوکشین در کانادا تصویرداری شده، نزدیک چهارده میلیون دلار برای کمپانی سازنده هزینه داشته، ولی مجموع فروشش در سطح جهان نزدیک پانصد هزار دلار نیز کمتر از بودجه تولیدش بوده و در واقع در گیشه شکست خورده اما یقیناً این رویداد، بیش از آنکه به ضعف فیلم بازگردد، به برخوردار نبودن از پخش مناسب (میلینیوم استودیو) و همچنین ضعف در برنامه ریزی برای معرفی چنین اثری بازمیگردد، چرا که بسیاری از فیلمهای فاقد حداقلها ـ که این فیلم در قیاس با آنها حکم شاهکار را دارد ـ به فروشهای چندصد میلیون دلاری رسیدهاند و در واقع مؤلفههایی همچون تبلیغات حساب شده و پخش مناسب یک فیلم را میتوانند به خوبی در گیشه به اوج ببرند.
این فیلم که شاید بتوان در ژانر وحشت نیز طبقهبندیاش کرد، در قیاس با برخی آثار چند سال اخیر ـ که رابرت دنیرو در آنها بسیار ضعیف نقشآفرینی کرده ـ اثر جدی است و دنیرو حضور پررنگی در آن دارد، ولی متأسفانه عمق دراماتیک کافی ندارد و بعید است جزو آثاری باشد که مرور زمان و تاریخ به جایگاه حقیقیاش باز رساند. همچنین بزرگ ترین اشتباه در فینال داستان رخ داده که اگرچه بیننده را شگفت زده و در جمع بندیاش تغییر اساسی ایجاد میکند، بسیار سردستی و سریع صورت میپذیرد و مخاطب در پایان میگوید: همین؟! بنابراین، به بینندگان نسخه خلاصه شده این فیلم یادآور میشویم که فینال این فیلم حذف نشده و همین است که ذکر آن در پایان آورده شده است.
اینک به دیدن این فیلم به مدت ـ حدود ـ 61 دقیقه که نسخه خلاصه شده این اثر است، بنشینید؛ فیلمی که هرچند نتوانسته از منتقدان امتیاز بالایی دریافت کند، ولی منتقدان عمومتر نمره قبولی به آن دادهاند و بخش چشمگیری از این امتیاز به نقشآفرینی دنیرو و سیلین مورفی و دوئل دیدنی این دو باز میگردد.