اگر به گمانتان تاکنون درباره آمریکا فیلمهای بسیاری دیدهاید و شناخت نسبی درباره این کشور و مردمانش دارید، اشتباه میکنید، زیرا هنوز برخی فیلمها، چهره متفاوتی از این غول اقتصادی و نظامی به نمایش میگذارد؛ تصاویری که نه تنها آمریکاییها، بلکه جهانیان را نیز تحت تأثیر قرار داد و جایزه کن ۲۰۱۲، چهار نامزدی اسکار و بیش از شصت جایزه بینالمللی دیگر را برای کارگردان، فیلمبردار و بازیگرانش به همراه آورد.
به گزارش «تابناک»، در سکانسها ابتدایی گمان میکنید به تماشای فیلمی نشستهاید که موقعیت جغرافیاییاش، آفریقا یا آمریکای جنوبی است، ولی اندکی که پیش میروید درمییابید در حال دیدن مردمان کشور آمریکا هستید. طبیعت زیبا اما بیرحم لوییزیانای آمریکا که مردمانش در فقر زندگی میکنند، میزبان یک کودک سیه چرده است که با پدر بیمارش زندگی میکند؛ پدری که نفسهای آخرش را میکشد و تنها در این دیار در حال زندگی است.
«هیولاهای حیاتوحش جنوب / Beasts of the Southern Wild» ماجرای دختربچهای به نام «هاشپاپی»، دنیای درونش و البته دنیای بیرونش است که آب آن را فراگرفته و تمساحها در چندقدمیاش حرکت میکنند. این فیلم که با بودجهای یک میلیون و هشتصدهزار دلاری ساخته شده و بیشتر عوامل آن از اهالی نیواورلئان هستند، به رغم عدم بهرهگیری از طراحیهای عظیم و به واسطه برخورداری از داستانی متفاوت با ساختار روایی محکم، مخاطب را به خوبی با خود همراه میسازد.
بنزتلین در مقام نویسنده و کارگردان این اثر، توانسته خالق یکی از معدود پروژههایی باشد که هر ساله در آمریکا ساخته میشود و با وجود برخورداری از بودجه محدود، از کیفیت بالایی برخوردار است. بازیهای یکدست و طبیعی بازیگران این فیلم نیز در پردازش اثر به کمک کارگردان آمده و مخاطب به ویژه دختربچهای که نقش «هاشپاپی» را بر عهده دارد، شخصیتی واقعی برای مخاطب پذیرفته است که در حال بازی زندگی روزانهاش است و ظاهر این کودک نابازیگر بوده و پیش از این فیلم در پروژههای دیگری مقابل دوربین نرفته بوده است.
با این که میپنداریم، فیلم ریتم کندی دارد، زیر پوست این آرامش، توفانهایی همراه است و حس تعلیق در طول داستان، همواره یادآوری میکند که این ملودرام اثرگذار بحق از برترین فیلمهای سال ۲۰۱۲ قرار گرفته و بیشتر جشنوارهها و جوایز سینمایی را دست خالی ترک نکرده است؛ توفانهای عظیمی که در یک سوم نخست فیلم رخ میدهد و کودک و پدرش در کنار معدودی از اهالی این منطقه (جایی که به تصور کودکان، زیباترین نقطه جهان است) در برابر توفان میایستند و خانههایشان را ترک نمیکنند.
فیلم البته به رغم تفسیرهای متعددی که میتوان از آن داشت، با تکیه بر همین رئالیسم جادویی، به گونهای تکان دهنده، چهره فقر و عقب ماندگی را در گوشهای از ایالات متحده آمریکا (باثتوب، بخشی دور افتاده از نیو اورلینز لوییزیانا) به تصویر میکشد و به خوبی عمق شکاف طبقاتی را در این کشور به نمایش میگذارد؛ اتفاقی که در کمتر فیلمی با چنین شدتی بیان میشود و آمریکای رویایی را از زوایهای دیگر به تصویر میکشد تا بتوان درک کاملتری از این کشور سیصد میلیونی داشت.
اما نمیتوان از موسیقی فیلم نیز غافل شد و حقیقتاً در پیش رفتن فیلم، موسیقی نه برای پر کردن ضعفهای پردازش و یا تحمیل احساس به تماشاچی که به عنوان یکی از اجزای داستان که به خوبی سر جای خود قرار گرفته، قابل توجه است و اتفاقاً در جایی که انتظار میرود یک ملودی، مخاطب را به سمت تأثر ببرد، به یکباره ریتم کند میشود و ریتم فیلم مسیر دیگری را در برمیگیرد و در واقع موسیقی نیز همچون داستان به بیننده این واقعیت را یادآوری میکند که با فیلمی روبهرو شدهاند که حتی یک سکانس بعدش را نیز نمیتوانند پیشبینی کنند و در پایان نیز اتفاقی بر خلاف باب میل مخاطب عام رخ میدهد.
هماکنون شما را به دیدن خلاصه 54 دقیقهای از این فیلم سینمایی که با امتیاز 86 از 100 از سوی منتقدان و پیگیران حرفهای سینمای جهان مورد تحسین قرار گرفته، دعوت میکنیم.