آخر هفته پیش که فیلم «حرفهای» ساخته لوک بسون را با خلاصهای از آن تقدیمتان کردیم، برخی مخاطبان در نقد این فیلم، تأکید داشتند این فیلم برداشتی و حتی کپی از فیلم «سامورایی» است و همین باعث شد تا این هفته به درخواست شما سراغ یک نسخه کمیاب به زبان اصلی از فیلم «سامورایی» برویم و به پاس استقبالتان از فیلم پیشین این هفته، این اثر متفاوت سینمای فرانسه را تقدیمتان کنیم.
به گزارش «کتاب»، «تنهایی عمیق یک سامورایی را هیچ کس ندارد، شاید ببر جنگل»؛ این جملهای است که مبنای فیلم «سامورایی»، اثر تحسین برانگیز ژان پییر مِلویل قرار گرفته است. کتاب تحسین شده «سامورایی» نوشته «بوشیدو» بارها مورد توجه سینماگران بزرگی برای تألیف آثاری دیگر قرار گرفته و هم اکنون نیز در برخی آثار معاصر نیز شاهد بهرهبرداری مشابه هستیم؛ کتابی که درباره مشی سامورایی و شیوه زندگی اوست و آنچه به عنوان خلاصهاش میتوان گفت، آن است که بر مبنای آنچه در این کتاب آمده، فلسفه زندگی «سامورایی» لذت از زندگی نیست، بلکه طی طریق بهتر به سمت مرگ است و این گونه است که ژاپنیها از «هاراگیری» به عنوان یکی از دردآورترین شیوههای خودکشی استقبال میکنند.
«سامورایی / Le Samouraï» محصول سال 1967، یازدهمین فیلم ژان-پییر مِلویل کارگردان مطرح موج نوی سینمای فرانسه پس از بیستوچهار ساعت از زندگی یک دلقک (۱۹۴۴) سکوت دریا (۱۹۴۷) کودکان وحشتناک (۱۹۵۰) وقتی این نامه را بخوانی (۱۹۵۳) باب قمارباز (۱۹۵۵) دو مرد در منهتن (۱۹۵۹) لئون مورن کشیش (۱۹۶۱) کلاه (۱۹۶۲) ارشد خانواده فرشو (۱۹۶۳) نفس دوباره (۱۹۶۶) بود. مولیل پس از سامورایی تنها سه فیلم ارتش سایهها (۱۹۶۹) دایره سرخ (۱۹۷۰) یک پلیس (۱۹۷۲) را ساخت و هیچ گاه بهار 1973 را به چشم ندید.
مِلویل در تجربه شخصیاش، اقدام به ساخت آثاری نسبتاً کمهزینه و متکی بر داستانهایی منسجم کرده و سامورایی نیز در چنین فضایی ساخته شد و تحسین منتقدان را به خود جلب کرد. آلن دلون بازیگر مشهور فرانسوی در نخستین همکاریاش با ملویل نقش یک قاتل خونسرد و بی احساس بازی میکند.
«جف کاستلو» با نقش آفرینی دلون که یک قاتل اجارهای است، ذرهای ترحم نشان نمیدهد؛ اما آن هنگام که سفارش قتل شخصی را دریافت میکند که او را از مهلکه نجات داده، در نهایت اقدام به «هاراگیری» به شیوه مدرن میکند و پایانی متفاوت برای «سامورایی» رقم میزند.
انتخاب دلون به عنوان بازیگری جذاب و صورت سنگی که به خوبی از پس نقشی که با او سپرده شده برمیآید، در این اثر نوآر به خوبی پاسخ داده و کلوزآپهای مکرری که برای خونسرد نشان دادن بیش از حد «جف کاستلو» در حساسترین موقعیتهای ممکن به تصویر کشیده است. فیلم به رغم فضای سرد و موسیقی متن محدود، به خوبی آمباینس را از هم تیتراژ ابتدایی در خدمت داستان قرار داده و صداهای پرندهای را که او در قفس دارد، از سکانس نخست پررنگ میسازد.
پرنده در این فیلم به نوعی نماد تعلقات به دنیاست و تنها چیزی است که سامورایی به آن دل بسته و دقیقاً هنگامه مرگ کاستلو زمانی فرا میرسد که دلون از این پرنده دل میکند. همین پرنده را در دیگر آثار نیز میبینیم و یکی از دلایلی که «لئون: حرفهای / Leon: The Professional» را برداشتی از «سامورایی» میدانند، نقش مشابه گلدان در آن فیلم است. در فیلم «چیزهایی هست که نمیدانی» ساخته تحسین شده فردین صاحبالزمانی نیز علی مصفا با گربهاش، نسبت مشابهی دارد.
هماکنون به دیدن خلاصه 37 دقیقهای این فیلم بنشینید