جنگ بشریت با موجوات بیگانه و سرنوشتی که برای مردم پس از وقوع چنین جنگی رقم میخورد، از جمله مضامینی است که همچنان با رشد تکنولوژی و پیشرفت جلوههای ویژه، عرصههای تازهای برای تولید آثار سینمایی را پیش روی خود مییابد و در همین راستا، شاهد تولید یکی از آثار با کیفیت تازه در ژانر اکشن و تخیلی هستیم؛ اثری که در سال ۲۰۱۳ اکران شد و اکنون «تابناک» به تماشای خلاصهاش مینشینید.
به گزارش «تابناک»، در سالهای اخیر، فیلمهای علمی ـ تخیلی به شدت تکنیک زده شده و بیشتر فیلمسازان بر استفاده از ظرفیتهای رو به رشد تکنولوژی در ارتقای آثارشان نسبت به آثار پیشین تأکید ورزیدهاند و از این حیث، باید از فیلمی که علاوه بر دستاوردهای بصری، بر ایده و سناریوی تازه تأکید داشته، استقبال کرد؛ هرچند این ایده تا اندازهای در آثاری مورد توجه محدود قرار گرفته باشد. «فراموشی/ Oblivion» محصول سال ۲۰۱۳ سینمای آمریکا، افزون بر آنکه از حجم بالایی از صحنههای اکشن و وقایع جذاب تشکیل شده، داستانپردازی چشمگیری دارد.
«فراموشی» هرچند بیش از حد طولانی است و زمان ۱۲۶ دقیقهای این فیلم که به کمک داستانهای فرعی و وقایع پیرامونی تلاش شده تا این حد استمرار یاید، دستکم پانزده دقیقه قابلیت تخفیف داشت و از این منظر، چنین تصور میشود خالق این اثر میتوانست با گذر از برخی حاشیهها ـکه تنها ریتم داستان را کند میکند ـ مخاطب را بیشتر با خود همراه سازد و به ویژه فلشبک و فلش فورواردها و بازگشت به گذشته و حال را در بستر زمانی محدودتر یا سریعتری در نظر بگیرد.
بر پایه آنچه در دیگر نقدها آمده، «فراموشی» دربارهٔ ذات هویت است؛ موضوعی رایج در کارهای علمی تخیلی سطح بالا. آیا یک فرد به واسطهٔ دی ان ای/ DNA خود تعریف میشود؟ یا مجموعهٔ خاطرات شخص هستند که او را تعریف میکنند؟ چه چیزی ذات اصلی بشر بودن را تشکیل میدهد؟ فیلمهای «سفرهای ستاره ای/Star Trek» (به ویژه در «نسل بعد/ The Next Generation») بارها به این پرسش اشاره میکند، مانند آنچه در بازسازی جدید مجموعهٔ «Battlestar Galactica» اتفاق میافتد. «فراموشی» علاوه بر این به دیگر موضوعات رایج در فیلمهای علمی تخیلی نیز اشارهای دارد؛ اما من در این نوشته چیزی از آنها نمیگویم، به این دلیل که اشاره به آنها میتواند به نوعی موجب لو رفتن داستان بشود. داستان فیلم چند نکتهٔ غافلگیری هم در خود دارد.
سال ۲۰۷۷ است و زمین به یک زبالهدانی متروک و بایر تبدیل شده که نتیجهٔ نبردی میان انسانها و موجودات فضایی است که شصت سال پیش رخ داده است. بشریت جنگ را برده اما زمین را از دست داده است. نجات یافتگان به سیارهٔ تیتان فرار کردهاند و آنجا یک منطقهٔ مهاجرنشین ساختهاند.
بقایای درخشانی که از «وطن» به جا ماندهاند توسط تعدادی فضاپیمای بیسرنشین و مراقبان انسانشان محافظت میشوند. در همین حین، دشمن به کلی از بین نرفته است. نجات یافتگان جدا افتاده در خرابههای شهرهای قدیمی مخفیانه حرکت میکنند و هر از گاهی به فضاپیماها حمله کرده و آنها را ناقص میکنند. ایستگاههای تغییر ماهیت شناور و بزرگی ساخته شدهاند تا آب را به نیروی بخار تبدیل کند و آن را به تیتان بفرستند تا برای منطقهٔ مهاجرنشین انرژی فراهم کنند.
جک (تام کروز/ Tom Cruise) و ویک (آندره آ رایزبورو/ Andrea Riseborough) یک «تیم» هستند که به پایان دورهٔ مأموریت خود به عنوان مراقبان زمین نزدیک میشوند. از آن جایی که حافظهٔ هر دو پیش از مأموریت پاک شده است، هیچ کدام دربارهٔ یادآوری روزهای زندگی شان، پیش از اینکه در یک آپارتمان با معماری سبک صنعتی ـ تجاری که به منطقهٔ ساحل شرقی اشراف دارد، حرفی نمیزنند. آنها ازدواج نکردهاند اما رابطهشان مانند یک زوج ازدواج کرده است. ویک با فرماندهٔ از راه دورش سالی (ملیسا لئو/ Melissa Leo) در ارتباط میماند و جک با یک فضاپیمای پرسرعت به اطراف پرواز میکند و موقعیت فضاپیماهای بیسرنشینی را که آسیب دیدهاند شناسایی کرده و به بازسازی آنها میپردازد.
اما در حالی که ویک به گذشته علاقهای ندارد و میخواهد هر چه زودتر به تیتان بازگردد، جک خواب یک زن زیبا و مرموز به نام جولیا (اولگا کریلنکو/ Olga Kurylenko) را میبیند و ادعا میکند خوابها بیشتر شبیه به خاطرات هستند. علاوه بر این، او شیفتهٔ زمین شده و میخواهد آنجا بماند. جک حتی یک اتاقک موقتی ساخته که در یک منطقهٔ امن، جایی که گهگاهی فضاپیمای خود را فرود میآورد تا کمی استراحت کند، واقع شده است.
در سالهای دههٔ ۲۰۰۰، تام کروز برای بازی در فیلمهای علمی تخیلی آمادگی و علاقه نشان داد؛ هرچند پس از فیلم «جنگ دنیاها/War of the Worlds» محصول ۲۰۰۵، این نخستین حضور دوباره او در این گونه فیلمها به شمار میرود. او آنچه برای ایفای این نقش لازم است در خود دارد: همان نیرومندی و قوای جسمانی که در مجموعه فیلمهای «مأموریت غیرممکن/ Mission: Impossible» نیز به او کمک کرد. آندره آ رایزبورو شخصیتی را نشان میدهد که از احساسات تهی است. سطحی بودن این تصویر بیش از آن که نشانهٔ ناتوانی او باشد، عمدی و از روی قصد قبلی به نظر میرسد.
در حالی که به هیچ وجه ارتباط گیرایی میان او و تام کروز برقرار نمیشود، نمیتوان این نکته را به رابطهٔ کروز و اولگا کریلنکو با آن بازی اثیریاش تعمیم داد. نقش آفرینی او در این فیلم در مقایسه با آنچه در فیلم «به سوی شگفتی/To the Wonder» به نمایش گذاشت زمینیتر است؛ اما چهرهٔ پیامرسان و پرمعنی او اینجا نیز به اندازهٔ فیلم مالیک ارزشمند و کمککننده است و بازی او در کنار کروز نیز گیرا و جذاب است. مورگان فریمن/ Morgan Freeman (که سیگار برگی به لب دارد) و نیکولای کاستر والدو/ Nikolaj Coster-Waldauدر نقشهای فرعی به عنوان انسانهای فراری که روی زمین زندگی میکنند، ایفای نقش کردهاند.
کارهای مربوط به جلوههای ویژه درجه یک هستند. بیشتر این جلوهها شامل خلق نیویورک و واشنگتن دی. سی پس از یک دورهٔ تحولات عظیم است و شامل نمادهای خاصی مانند ساختمان امپایر استیت، پنتاگون، مجسمهٔ یادبود واشنگتن، مجسمهٔ آزادی و پل بروکلین میشود..
بدیهی است، این نخستین باری نیست که ما این گونه چیزها را میبینیم، به گونهای که فیلم «سیارهٔ میمونها/Planet of the Apes» از پیشروان این گونه به شمار میرود؛ اما در این فیلم این عمل به همان خوبی و با کیفیتی انجام شده که در هر جای دیگر ممکن بود. افکتهای صوتی که شامل یک موسیقی متن پرتپش و لرزاننده هم میشود، آنقدر کوبنده هستند که به یادماندنی باشند؛ هرچند لحظاتی است که آنها توجه بیش از اندازهای به خود جلب میکنند.
این فیلم دومین تجربه کارگردانی ژوزف کوسینسکی/ Joseph Kosinski است که با فیلم پرادعاتر «ترون: میراث /TRON: Legacy» پا به این عرصه گذاشت. در این فیلم، او از روی فیلمنامهای کار میکند که خودش هم در نگارش آن مشارکت داشته و بر اساس رمان تصویریای نوشته شده که آن هم اثر خودش است.
بنابراین اوست که باید بابت نقاط ضعف فیلم سرزنش شود، به ویژه نقاط ضعف داستان و مشکلات مربوط به ریتم فیلم. در عین حال او میتواند اعتبار ساخت فیلم از روی این داستان را به خود اختصاص دهد؛ داستانی که آنقدر کنجکاو برانگیز است که تماشاگرانی را به سینما بکشد که از فیلمهایی که در آینده میگذرند، توقع چیزی بیش از چندین انفجار و نبرد فضایی دارند.
مانند فیلم «اطلس ابری/Cloud Atlas»، «فراموشی» هم فیلم نقص داری است اما برخی از این نواقص نتیجهٔ جاه طلبی بیش از اندازه است؛ افزون بر این، با وجودی که شاید بگویند در کل فیلم «فراموشی» شخصیتها نسبت به ایدهها و سیر داستان در اولویت دوم قرار دارند، من شخصاً متوجه شدم برایم مهم است که در پایان چه بلایی سر شخصیتها میآید و آن لحظهٔ پایانی در مفهوم هویت بر چه چیزی دلالت میکند.