این یادداشت ها در وهله اول برای استادان دانشگاهها نوشته شده اند. هرچند امید است مطالعه آنها برای اهل علم و خرد و یا همه کسانی که با فرهنگ این مرز و بوم سروکار دارند، نیز خالی از فایده نباشد.
فرض بر این است که عده ای استاد از دانشگاههای گوناگون با طرز تفکرهای مختلف در یک نشست هم اندیشی مجازی حاضر شده و به بحث و گفتگو می پردازند؛ و حاصل همه این بحث ها می شود نیوشیدن کلی حرف خوب؛
....و نوشیدن: «یک فنجان فرهنگ»
استادي که در واتسآپ و تلگرام نيست!
«گويا ميان هوشمندي استاد و ارائه يك ساختار الگوساز چنان پيوستگي و وفاقي برقرار است كه به سختي بتوان آنها را از يكديگر متمايز ساخت.
من در دانشگاه روش تدريس ميگويم. هم با دانشجويان سروكار دارم و هم در كارگاهها و جلسات همانديشي استادان شركت نموده، آخرين روشها و فنون تدريس را براي آنها بازگو ميكنم.
در اين كارگاهها به طرح نكاتي ميپردازم كه ميتوانند براي استاد و دانشجو سازنده باشند. از جمله آنكه چگونه ميتوان كلاس درس را با نشاط اداره كرد، از تصويرسازي، خاطرهگويي، فيلم، اسلايد و پاورپوينت چه نوع استفادههايي صورت ميگيرد. برگزاري كلاس در دل طبيعت چه آثار و پيامدهاي مثبتي دارد و چگونه ميتوان از موضوعات متنوعي كه با درس و بحث ارتباط منطقي دارند، استفاده مؤثر به عمل آورد!
بخشي از اين آموزشها حاصل حضور درازمدت من در خارج از كشور و تدريس در دانشگاههاي معتبر دنياست، بخشي نيز به آموزش استاداني بازميگردد كه در سرزمينم ايران، شرايط را براي رشد و ثمربخشي من و امثال من فراهم نموده اند.
در آن بخش نخست اشاره من به دانشگاههاي اروپايي است كه در طول هفته حداکثر 12 ساعت تدريس براي استاد قرار داده و ساير اوقات وي را براي انجام تحقيق و پژوهش اختصاص ميدهند!
همكاران عزيز؛ باورتان نميشود كه از حرفهاي آنان و اقدامات و عملكردشان چنين برميآيد كه اگر استادي بيش از اين تدريس كند، روش منطقي و درستي را به كار نبرده است!
وقتي من شرايط كشورمان را درخصوص تدريس تمام وقت يك استاد در طول روز و در دانشگاههاي مختلف براي آنان بازگو ميكردم، با تعجب و حيرت ميپرسيدند: پس اين استاد چه وقت فكر ميكند و كِي به فعالیت پژوهشي و تحقيقات علمي ميپردازد؟
گويا تفكر، انديشه، تحقيق و پژوهش جزئي لاينفك از زندگي استاد شمرده ميشود!
در آن بخش ديگر نيز اجازه دهيد من تنها به معرفي يك استاد ـ كه استاد مسلم روش تدريس است و اعتبار جهاني دارد ـ يعني دكتر محمدرضا بهرنگي و كتاب معروف وي، الگوهاي تدريس، اشاره كنم كه نقش مهمي در يادگيري و فراگيري اين قبيل قضايا در شاگردان پرشمار ايشان داشته است.
از بحث اصلي دور نيفتیم. به راستی غرض از يادگيري فنون تدريس و يا ارتقاء و بالا بردن راندمان كار استاد از جهت علمي و اخلاقي چیست؟
ارائه يك چهره الگويي از وي و تسهيل ارتباط ميان او و شاگرداني است كه كلاس به كلاس و ساعت به ساعت با او سروكار دارند.
جمله معروفي هست كه اغلب استادان گرامي آن را شنيدهاند:
اگر به من بگويي، فراموش خواهم كرد. اگر به من نشان دهي به خاطر خواهم سپرد و اگر مرا درگير كني، خواهم فهميد.
استاد در ارائه شخصيت الگوساز خويش، دانشجو را درگير خود ميكند، تا نكاتي را فهمیده، به خاطر بسپرد.
اين درگيري ذهني شرايطي را براي دانشجو فراهم ميسازد كه بسيار فراتر و گستردهتر از درس و كلاس و علم و دانش است. او در حقيقت با استاد خويش زندگي ميكند. همچون او غذا ميخورد، لباس ميپوشد و با ديگران تعامل ميكند.
در دوراهيها او را جاي خويش نشانده، به تصميم او گردن مينهد. به كاري دست ميزند كه ميداند در شرایط مشابه او انجام خواهد داد و از كاري ميپرهيزد كه ميداند مورد علاقه او نيست. جايي ميرود كه او ميرود، با كسي نشست و برخاست ميكند كه مطمئن است او نيز چنين ميكند. راهي را برميگزيند كه منتخب استاد اوست و از مسيري ميرود كه او در آن رهسپار است.
نقش استاد و مواجهه چهره به چهره با او، در اين درگيري ذهني نقشي بيبديل است. اين نقش را در فضاي مجازي نميتوان ديد. چنين استادي در فيسبوك و واتسآپ و تلگرام قابل رؤيت نيست. او بايد خود ـ به گونهاي تمام عيار ـ حضور داشته باشد. چنين استادي بدل ندارد. استاد ديگري جايگزين او نيست و نقش او را احدي نميتواند عهدهدار شود.
او همچون بازيگر تئاتر نيست كه اگر به جهتي غايب شود و نتواند روي صحنه رود، بازيگر ديگري نقش او را به عهده گيرد. چون پيرِ مرادي است كه خود بذاته و فينفسه موضوعيت دارد.
همه كس خود اوست و اگر كنار رود، ديگر هيچكس نيست. مفهوم چنين استادي، مفهوم صفر و صد است. نسبيت در او راه ندارد.... كه بگوييم فلان استاد ديگر نسبت به او؛
مفهوم نسبيت در اينجا بيمعناست.
چنين استاداني را بايد گام به گام بجوييم و آنگاه كه يافتيم، هرگز دست از آنها نشوييم!
البته چنين استادي گاهي با محنتهاي ويژهاي نيز سروكار دارد. بردباري و صبوري لازمه كار اوست. اگر بخواهي گلي را بچيني، ممكن است خاري نيز به دست تو برود.
كيست كه نداند صبر و تحمل از كار معلمي و استادي، انفكاكناپذير است. حتي نسبت به كساني كه گاهي از آنها انتظار رفتاري خاص داریم.
قطعاً در بين شما استادان گرامي، كساني هستند كه شاگردان باهوش، نخبه و يا حتي نابغهاي داشتهاند كه به تعبير معلمي دنيا ديده، اگر تنها او باشد و استاد...؛ ميارزد كه كلاس درسي ويژه او برپا شود.
اما همين شاگردان خاص به جهت بهره هوشي و نبوغ گستردهتر، گاهي دردسري ميشوند براي استاد!
روانشناسان معتقدند هوش و نبوغ باعث بروز نوعي رفتار هيجاني نيز ميشود. استاد كه سرش را برميگرداند، او كلاس را هوا ميكند. كاري كه ابداً از عهده يك دانشجوي معمولي برنميآيد... و تو در ميماني كه اين شلوغبازي و انفجار كلاس با بمب خنده كار بهترين و باهوشترين شاگرد كلاس توست!
اتفاقاً همين جا، جايي است كه نبايد از كوره دربرويم و كاري كنيم كه آن الگو خدشه ببيند و اين دانشجو بكلي از استاد خويش مأيوس شود.
دوستان؛ خداوكيلي كار سختي داريم؛ نه؟!
***
چرا برخی پزشكان فرصت سرخاراندن ندارند؟!
«بله؛ خداوكيلي كار سختي داريم!
من از همان عبارتي استفاده ميكنم كه پيش از اين دوست و همكار من بكار برده، توصیفی از وضعیت استادان بدست دادند.
معتقدم معلمي و استادي آن هم با چاشني صبر و تحمل به كمال خود نخواهد رسيد، مگر آنكه از اكسير عشق بهره برده، مس وجود معلم را مبدل به طلا كند.
چنين استادي قطعاً الگو خواهد بود و شاگردان او، هرجا كه باشند به رفتار وي تأسي نموده، او را نمونه متعالي فعاليتهاي خويش قرار خواهند داد.
من پزشك هستم و در يكي از دانشگاههاي علوم پزشكي تدريس ميكنم. امروز و در اين نشست همانديشي مجازي قصد دارم يكي از رموز و اسرار كار خويش را براي همكاران عزيزم بيان كنم.
رموزي كه گاهي در ميان برخي دوستان پزشك من مطرح ميشود، اما در جامعه و در ميان مردم از آن كمتر سخن به ميان ميآيد.
شما تاكنون فكر كردهايد چرا مطب برخي از ما پزشكان اينقدر خلوت است و بالعكس بعضي پزشكان ديگر فرصت سرخاراندن ندارند؟!
پزشكاني كه شاگردان ما به شمار آمده، سن و سال كمتري دارند و قطعاً در تبحر علمي و ورزيدگي پزشكي به پاي ما نميرسند!
من به عنوان يك طبيب بخشی از علل آن را براي شما بازگو ميكنم.
ممكن است شما در اين عقيده با من همرأي و همنظر نباشيد. مهم نيست؛ اين ديدگاه من است و به قدر كافي بر سر آن پافشاري ميكنم.
من بخشي از علت اين امر را در عشق و علاقه آن پزشكان جوان به كار و فعاليت خويش جستجو ميكنم.
اگر شما به فعالیت خاصی علاقه داشته، يا از آن بالاتر عاشق كاري باشيد، انگيزه كافي براي انجام آن خواهيد داشت. اين انگيزه قدرت فوقالعادهاي را در اختيار شما قرار می دهد كه با تواني مضاعف به انجام كار خود مبادرت ورزيد. مردم اين حس و حال زيبا را كاملاً درك ميكنند. بازخورد چنين درك درستي ارتباط گستردهتر با شما و در نتيجه رفت و آمد بيشتر، درآمدزايي جديتر و... خواهد بود.
اين عشق ورزيدن هنري است كه در اختيار همگان نيست. بايد از ذات انسان بجوشد و از رفتار، گفتار و افكار او سرريز شود. البته مطالعه، تحقيق و بررسي نيز نقش و تأثير خويش را خواهد داشت. هرچند «چاه بايد از خودش بجوشد»، يا به قول دهخدا در امثال و حكم: «چشمه بايد از خودش آب درآورد.»
اگر به اين مقوله علاقمنديد، نگاهي به كتاب «هنر عشق ورزيدن» اثر نويسنده آلماني اريك فروم بياندازيد.
احياناً اين كتاب بتواند به شما ايدههاي تازهاي بدهد كه چطور عشق بورزيد تا الگوي خاص و عام شويد...
به سخن نخستين خود بازميگردم و تكرار ميكنم: «از اكسير عشق غفلت نورزيد.»
«تربيت از طريق الگوسازي» مبحث مهمي است كه سالها مورد توجه انسانها بوده است.
انسانها به دليل كمالخواهي، اهداف، اميدها و آرزوهايي در سر ميپرورانند. وقتي با الگويي مواجه ميشوند، ميان خود و آن همزاد پنداري ميكنند. الگو را شكل كمال يافته خويش تلقي نموده، با همه وجود تلاش ميكنند راهي به سوي آن بگشايند.
اين روندي است كه در ميان آدمها شكل ميگيرد و خوشبختانه در باره آن كتابهاي گوناگوني نگاشته شده و راههاي مختلفي پيشنهاد شده است.
هرچند فراهم كردن بستر برای بهبود رفتارها، احساسات و عواطف همواره مهمتر از كتابنويسي يا تحقيق و پژوهش در اين باره است.
رفتارهاي الگوساز در این میان نقش اساسی ایفا می کنند. این قبیل رفتارها به حقايق متحرك و زندهاي تبديل ميشوند كه در انسانها ايجاد تحول نموده، به مراتب از سخناني كه ما با يكديگر ردّ و بدل ميكنيم، اثرگذارترند!
خداوند منان، خالق و پديدآورنده انسان با آگاهي از نياز بشر به «الگوي عملي»، پيامبر بزرگوار اسلام را به عنوان اسوه تمام عيار انسانيت به بشر معرفي كرده، در قرآن كريم به اين نقش بيبديل و سازنده تصريح نموده است:
«لقد كان لكم في رسولالله اسوه حسنه».
همچنين مأموريتهايي نظير شاهد بودن يا مبشر و نذير بودن را به وي واگذار كرده كه جز از طريق اسوه بودن قابليت انجام ندارند.
بسياري از كساني كه در صدر اسلام به اين دين و شريعت جاودان ميپيوستند، علت گرايش خود را به اين آيين آسماني چنين بيان ميكردند:
«ما به آييني گرويديم كه پيامبر آن از همه مردم به دين خود معتقدتر و به احكام و قوانين آن پايبندتر بود.»
آنچه مورد تصريح قرار گرفت - كه نشان از عشق استاد و معلم به كار خويش و در نتيجه فراهم شدن شرايط الگويي براي اثرگذاري اوست - از مرحله سخن فراتر نخواهد رفت، مگر جامعه و دانشگاه نسبت به آن عكسالعمل مناسب نشان داده، در عمل نيز جامه تحقق بپوشد!
به گفته سعدي شيرين سخن:
سعديا گرچه سخندان و مصالح گويي به عمل كار برآيد، به سخنداني نيست
اما جز در مواردي اندك، آنچه در عمل اتفاق ميافتد، نشان از آن دارد كه جامعه يا دانشگاه همگامي لازم را در اين بخش نداشته، نقاط منفي بيش از نقاط مثبت ديده ميشوند!
به عبارت ديگر استادي شرايط الگو شدن را خواهد داشت كه از سوي دانشگاهها بهاي كافي به وي داده شده، به قول قديميها متولي حرمت امامزاده را نگه دارد.
اجازه دهید من سخن خویش را براساس برهان خُلف ادامه داده، به نقل ماجرايي بپردازم كه امكان آن فراهم بود تا به گونهاي ديگر درباره آن تصميمگيري شود.
از يكي از استادان شنيدم كه در دانشگاه محل تدریس وی به استاد محترمي انگي ميزنند....
اينكه چقدر اين بحث جدي است؛ و چقدر در محیط های علمی و فرهنگی بازار انگ زدن و وصله چسباندن داغ است، حرف ديگري است که اکنون من در صدد بیان آن نیستم.
غرض من بيان چيز دیگري است كه شنيدن آن براي خودم نيز سخت و سنگين بود. اين دوست و همكار من ميگفت من متحيرم كه به محض شيوع چنين مطلبي رياست دانشگاه، معاون آموزشي، معاون فرهنگي و رئيس حراست كه هركدام يك سر دارند و هزار سودا؛ با چه سرعتی خودشان را به دانشگاه رسانده و با چه شتابی ترتیب نشست مشتركي را ميدهند تا پيرامون اين خبط و خطاي احتمالي كه از سوي استادي صورت پذيرفته، تصميمگيري كنند!
همكاران عزيز؛ در مرام كريمان زمين خورده را لگد نميزنند! اما در مراودات اجتماعي ما كافي است کسی زمين بخورد، آنگاه حساب او با كرامالكاتبين است.
اين استاد بزرگوار با بيان اين ماجرا ميگفت ما چطور باور كنيم كه دانشگاه هنگام بروز شرايط سخت، استاد خويش را تنها نگذاشته، كنار او ميايستد!
چطور اين را باور كنيم، وقتي دانشگاه چنين برخورد چكشي و تند و تيزي را هگام خبط و خطاي او اِعمال ميكند؟
آیا اساساً انتظار الگو بودن از چنین استادی، انتظاری بیهوده نخواهد بود؟
*عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی