خراسان: زن جواني که در دام دوست گرگ صفت شوهرش گرفتار شده بود، به سختي از خانه فرار کرد و خود را به کلانتري رساند.
افسران آگاهي کلانتري ۳۵ مشهد در پي اعلام شکايت اين زن جوان بلافاصله براي پيگيري موضوع وارد عمل شدند و متهم پرونده را دستگير کردند.
زن ۳۱ساله در تحقيقات پرونده و در بيان چگونگي ماجرا اظهار داشت: چند سال قبل در پي دوستي خياباني با پسري جوان، با وجود مخالفت هاي خانواده ام تن به ازدواجي احساسي و هيجاني دادم. من و شوهرم زندگي مشترکمان را بلافاصله آغاز کرديم اما من خيلي زود فهميدم مرتکب اشتباه بزرگي شده ام چون همسرم آن مردي نبود که در روياهايم تصور مي کردم.
متاسفانه شريک زندگي ام فردي رفيق باز بود و کفترهايش را با تمام دنيا عوض نمي کرد. در بين دوستان شوهرم يکي از آن ها بيشتر به خانه ما رفت و آمد داشت و آنها تمام وقت خود را صرف کبوتر بازي و پرسه زني درکوچه ها و خيابان ها مي کردند.
زن جوان افزود: من که به ناچار براي تامين مخارج زندگي سرگرم کار بيرون از خانه شده بودم، نمي دانستم دوست شوهرم چه نقشه اي براي زندگي ام کشيده است. او با حيله و نيرنگ همسرم را به دام کراک انداخت و بدبختي هاي ما از همان زمان آغاز شد.
همسرم در کمتر از يک سال با اعتياد به اين ماده مخدر صنعتي و مرگبار به وضعيت بسيار اسف باري مبتلا شد و زخم هاي عفوني وحشتناکي روي پاهايش به وجود آمد. من که از ديدن آن زخم ها و حال و روز شوهرم ترس عجيبي پيدا کرده بودم، از خانواده همسرم کمک خواستم. پدر و مادر شوهرم، او را براي مداوا به نزد دکتر بردند. طبق نظر پزشکان هر دو پاي همسرم بايد هرچه سريع تر از زانو قطع مي شد. اين خبر خيلي برايم ناراحت کننده بود و با نااميدي از آينده به خانه برگشتم.
خجالت مي کشيدم در اين باره به پدر و مادرم چيزي بگويم و نمي دانستم چه کار کنم. تا اين که امروز صبح همان دوست شوهرم که عامل اعتياد و بدبختي اش بود، زنگ زد و ادعا کرد که مقداري پول به همسرم بدهکار است و مي خواهد قرض خود را بپردازد. او با اين حيله به مقابل منزل ما آمد و زماني که در خانه را به رويش باز کردم با توسل به زور و تهديد وارد خانه شد و پيشنهاد بي شرمانه اي را مطرح کرد.
من که در دام هوس هاي کثيف اين آدم بي معرفت گرفتار شده بودم، در اقدامي سريع خود را از خانه بيرون انداختم و به خانه همسايه پناه بردم. دوست خائن شوهرم نيز که خيلي ترسيده بود از صحنه گريخت. الان بايد بگويم خودم کردم که لعنت بر خودم باد. اين است عاقبت ازدواجي که از سر يک دوستي خياباني سربگيرد و با رفيق بازي و اعتياد ، به آتش و تباهي کشيده شود.
