تصور کنید یک طرفدار تند و تیز سیستم سیاسی حاکم بر آلمان شرقی به کما برود و زمانی از کما خارج شود که دیوار برلین فرو ریخته و چیزی از آرمانهایش نمانده باشد. چگونه این خبر را به چنین شخصی میدهید تا شوک حاصل از این اتفاق، باعث صدمه جسمی و روحی شدید او نشود؟ این داستان جذاب، دستمایه اثری از ولفگانگ بکر شده است.
به گزارش «تابناک»، پس از پایان جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۷ چهار کشور اصلی پیروز در جنگ جهانی دوم شامل شوروی، آمریکا، انگلیس و فرانسه اقدام به تقسیم کشور شکست خورده آلمان به چهار بخش جداگانه کردند. با اینکه تمام شهر برلین در قسمت تحت نفوذ شوروی قرار گرفته بود و ابتدا تصور میشد تمام این شهر توسط شوروی اداره خواهد شد، به دلیل اهمیت و ویژگیهای خاص برلین این اتفاق رخ نداد و قرار شد که این شهر با آنکه در خاک آلمان شرقی قرار گرفته، میان چهار کشور اصلی پیروز در جنگ تقسیم شود.
در ماههای نخست، این شهر توسط کمیسیونی متشکل از هر چهار کشور اداره شد و ریاست این کمیسیون هر ماه و چرخشی به عهدهٔ یکی از چهار کشور بود. سپس قرار شد قسمت شرقی شهر تحت کنترل نیروهای شوروی باقی بماند و قسمت غربی آن به صورت مشترک توسط سه دولت آمریکا، انگلیس و فرانسه اداره شود.
در سال ۱۹۴۸ کشورهای آمریکا، انگلیس و فرانسه بخشهای تحت حاکمیت خود را یکپارچه کردند و جمهوری فدرال آلمان را که به آلمان غربی مشهور شد شکل دادند. به دنبال آن نواحی غربی شهر برلین زیر نظر آلمان غربی قرار گرفت. در هفتم اکتبر ۱۹۴۹ اتحاد جماهیر شوروی در بخش تحت حاکمیت خود یک دولت کمونیستی روی کار آورد که منجر به شکلگیری جمهوری دموکراتیک آلمان یا آلمان شرقی شد و در نتیجه نواحی شرقی برلین که تحت نفوذ شوروی بود زیر نظر آلمان شرقی قرار گرفت.
با حاکم شدن کمونیستها در آلمان شرقی، شرایط اقتصادی و اجتماعی رو به وخامت گرایید و نارضایتی مردم را در پی داشت. این ناراضیان به ویژه در شهر برلین شرقی برای زندگی بهتر، سبک زندگی مردم برلین غربی را در پیش گرفتند. با آغاز جنگ سرد کشمکشها بین شوروی و دولتهای غربی بالا گرفت و در نهایت مرز بین آلمان شرقی و آلمان غربی بسته شد. با این حال، شهروندان برلین هنوز آزاد بودند تا بین قسمتهای شرقی و غربی شهر تردد کنند.
بنا بر آمارهای منتشره در فاصلهٔ سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۱ حدود ۵/۲ میلیون از آلمان شرقی به آلمان غربی مهاجرت کردند و راه اصلی آنها ورود به برلین غربی بود. همچنین طی شش ماه اول سال ۱۹۶۱ تعداد ۱۶۰هزار نفر تقریباً روزانه ۲۰۰۰ نفر از برلین شرقی به برلین غربی یعنی پناهنده شدند. بیشتر مهاجرین کارگران متخصص، کارشناسان، اساتید دانشگاه و روشنفکران بودند. این امر موجب نارضایتی دولت آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی شد.
این مهاجرتها و از دست دادن نیروهای کار، آلمان شرقی را در معرض فروپاشی اقتصادی قرار داد و خسارات زیادی برای اتحاد جماهیر شوروی و دولت آلمان شرقی تحت رهبری «اریک هونکر» به ارمغان آورد، زیرا اقتصاد و صنعت آلمان شرقی، عملاً بر کمکهای شوروی شکل یافته بود. از این رو آنها عملی محدودکننده کردند و به دستور نیکیتا خروشچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی تمام راههای ارتباطی بین برلین شرقی و غربی را مسدود و دیوار برلین را به عنوان «دیوار حافظ ضد فاشیست» و با هدف جلوگیری از رفتوآمدهای نامطلوب (به تعبیر اروپای شرقی) بنا کردند.
در اولین ساعات روز یکشنبه سیزدهم آگوست ۱۹۶۱، نیروهای نظامی آلمان شرقی خیابانهای منتهی به نقاط مرزی را محاصره کردند و کارگران در مرز مشغول ساختن دیوار شدند. با ایجاد این حصار که ارتفاع آن به دو متر میرسید، ارتباط بین بخشهای شرقی و غربی شهر کاملاً قطع شد. احداث این دیوار چنان شتابان انجام گرفت که بسیاری از خانوادهها که در مناطق مختلف شهر زندگی میکردند برای ۲۸ سال از یکدیگر جدا شدند. گروهی از آنها آنقدر زنده نماندند که فرو ریختن دیوار برلین را شاهد باشند و امکان دیدار دوبارهٔ خانوادههای خود را پیدا کنند.
با بهبود تدریجی مناسبات میان شرق و غرب در اواخر دهه ۱۹۸۰ میلادی زمینهٔ فروپاشی دیوار برلین فراهم شد. در سال ۱۹۸۹ حکومت کمونیستی شوروی تصمیم گرفت دموکراسیسازی را به عنوان یک اصل در کشورهای اروپایی شرقی تحت نفوذ خود دنبال کند؛ اما در این میان اتفاقی افتاد که روند رو به پایان دولت آلمان شرقی را آغاز کرد.
دولت کمونیستی مجارستان درهای خود را بر روی غرب گشود. در بیست و سوم آگوست ۱۹۸۹، مرزهای بین مجارستان و اتریش باز شد. از آنجا که مهاجرت بین کشورهای کمونیستی ممنوع نبود، ساکنان آلمان شرقی که مجاز به رفتوآمد به مجارستان بودند از طریق این کشور و نیز چکسلواکی به آلمان غربی و سایر کشورهای اروپای غربی رفتند. این مهاجرتها طی یک ماه به سرعت افزایش یافت، به گونهای که در ماه سپتامبر حدود ۱۳ هزار نفر از اهالی آلمان شرقی به سمت مجارستان حرکت کردند تا بتوانند از طریق اتریش خود را به آلمان غربی برسانند.
در پاییز همان سال، تظاهرات اعتراضآمیز مردم نسبت به دولت آلمان شرقی شدت گرفت تا اینکه در هجدهم اکتبر همان سال اریک هونکر، رهبر آلمان شرقی از سمت خود کنارهگیری کرد و چند روز بعد ایگون کرنس جانشین او شد. دولت جدید تصمیم گرفت به ساکنان برلین شرقی اجازه دهد تا برای سفر به برلین غربی تقاضای ویزا کنند. با اعلام این مطلب از سوی دولت، دهها هزار نفر از ساکنان برلین شرقی خود را به محلهای مشخص شده رساندند تا از مرز عبور کنند و به برلین غربی بروند.
هجوم این جمعیت به کنار مرز مأموران و نگهبانان را دچار مشکل کرد، زیرا آنها برای مقابله با چنین جمعیتی آمادگی نداشتند. لحظه به لحظه بر انبوه جمعیت اضافه میشد. سرانجام مأموران مرز را گشودند و مردم توانستند از آن عبور کنند. در آن طرف مرز، اهالی برلین غربی برای استقبال از همشهریان سابقشان جمع شده بودند. به این ترتیب، نهم نوامبر ۱۹۸۹ به روز فروپاشی دیوار برلین تبدیل شد. این دیوار ظرف روزها و هفتههای بعد و توسط کسانی که از دیگر نقاط آلمان شرقی خود را به برلین رسانده بودند به تدریج خراب شد. فروریختن دیوار برلین، اولین قدم در راه اتحاد مجدد دو آلمان بود که سرانجام در سوم اکتبر ۱۹۹۰ صورت گرفت؛ روزی که
از آن با نام «روز وحدت آلمان / Tag der Deutschen Einheit» یاد میشود.
میخائیل گورباچف، رئیس جمهور وقت اتحاد جماهیر شوروی پانزده سال بعد، در سال ۲۰۰۴ گفت، وقتی در ژوئیه ۱۹۸۹ با هلموت کهل صدراعظم آلمان غربی مذاکره کرده بود، مشترک به این نتیجه رسیدند که هنوز زمان وحدت دو آلمان فرا نرسیده است. در نهایت هم به این توافق کردند که از میان برداشتن دیوار به قرن بیست و یکم موکول شود. او عنوان میکند که البته مردم آلمان تصمیم دیگری گرفتند و با پافشاری روی برچیدن دیوار، رهبری تاریخ را به دست گرفتند. مردم سایر کشورهای اروپای شرقی و مرکزی نیز بلافاصله از آنها سرمشق گرفتند و موانع رسیدن به آزادی را از سر راه خود برداشتند.
«خداحافظ لنین / Goodbye Lenin» یکی از معدود آثاری است که نیم نگاهی به آلمان شرقی داشته و در عین حال از دل آن شرایط با تکیه بر داستانی متفاوت، اثری قابل تأمل را خلق کرده است. در پیش درآمد فیلم آلکساندر کرنر در حال و هوای خاطرات دوران کودکی خود است؛ هنگامی که اولین فضانورد آلمانی زیگموند یان شهروند آلمان شرقی به فضا رفت. مابقی فیلم در فضای آلمان شرقی از ۱۹۸۹ تا درست بعد از سقوط دیوار برلین و اتحاد دو آلمان.
آلکس به همراه مادر خود، کریستین، خواهرش، آرین و نوزاد خواهرش، پائولا زندگی میکند. پدر آلکس در سال ۱۹۷۸ به آلمان غربی گریخته و به ظاهر خانوادهاش را به حال خود رها کرد و در غیاب پدر، کریستین یک طرفدار تند و تیز و وفادار حزب حاکم سوسیالیست آلمان شده است.
هنگامی که آلکس در تظاهرات دوشنبه ضد دولتی آلمان شرقی دستگیر میشود، کریستین دچار حمله قلبی مهلکی میشود که وی را به کما میبرد. به این ترتیب، پلیس از جرم آلکس چشم پوشی کرده و آلکس با خبر سکته قلبی مادرش از زندان آزاد و به ملاقات وی میرود.
هنگام ملاقات مادرش آلکس با پرستار جوانی به نام لارا آشنا میشود، با او قرار ملاقات میگذارد و به زودی آن دو با هم دوستانی نزدیک میشوند. مدت کوتاهی بعد از این وقایع دیوار آلمان فرو میریزد و کاپیتالیسم به آلمان شرقی میآید. در این بین مادر الکس از کما بیرون میآید با این حال پزشک وی با یادآوری ضعف قوای جسمی وی، هشدار میدهد که هر گونه شوکی میتواند منجر به سکته مجدد و یا مرگ کریستین شود.
آلکس درمییابد که اتفاقات اخیر مربوط به اتحاد دو آلمان، میتواند بزرگترین شوک برای مادرش باشد. با این زمینه، سعی میکند فضای آلمان شرقی و دکوراسیون آلمان شرقی را در اطراف محیط زندگی مادرش فراهم نماید و آهسته آهسته تغییر فضا و فرو ریختن دیوار برین و اتحاد دو آلمان را بازسازی کند که در این بین اتفاقات فراوان و گاهی خندهداری پیش میآید.
هماکنون به تماشای خلاصه این فیلم در «تابناک» بنشینید.