اگر قرار باشد درباره بوکس و صعود و سقوط یک قهرمان ورزشی، تنها یک فیلم سینمایی را دید، اثری که مارتین اسکورسیزی در سال ۱۹۸۰ ساخت و طرفداران و مخالفان جدی در دو سوی میدان دارند و گروهی آن را یک توهین به بینندده و گروهی دیگر یک شاهکار تلقی میکنند، یکی از بهترین انتخابهای پیش روست؛ انتخابی که این هفته بررسی میشود و در اینجا به دیدن خلاصهاش خواهیم نشست.
به گزارش «تابناک»، «گاو خشمگین / Raging Bull» را میتوان یکی از آثار سخت برای مارتین اسکورسیزی قلمداد کرد و از این نگاه، شاید اثری که بسیاری شاهکار خطابش میکنند و تأکید دارند تا ابد برای سینما یادگار خواهند ماند و در گروهی ضعیف و غیرقابل مقایسه با دیگر آثار اسکورسیزی نظیر راننده تاکسی تعبیرش میکنند را میتوان یکی از تلاشهای جدی اسکورسیزی برای بقا در سینمای آمریکا و نشان دادن قدرتش به دیگر سینماگران بود و شاید به همین دلیل او فیلمش را سیاه و سفید ساخت تا با نمونههای درخشان سینمای کلاسیک مقایسه و تحسین شود.
اسکورسیزی به علت عدم استقبال از ساخته قبلیاش «نیویورک، نیویورک» (۱۹۷۷) و تکرار نشدن موفقیت «راننده تاکسی» (۱۹۷۶) بسیار گوشه گیر شده و ناامیدانه رو به اعتیاد و کوکایین آورده بود، به گونهای که گفته میشود وزنش به ۴۰ کیلوگرم رسیده بود و دایم زخم معده سر و کار داشت! با این حال، پافشاری های همیشگی و چند ساله دنیرو که در آن دوران زوج سینمایی این کارگردان بود، زمینهساز کلید خوردن پروژه «گاو خشمگین» شد و سرانجام در ۱۹۸۰ این اثر به ثبت رسید تا بار دیگر قدرت اسکورسیزی برای منتقدان مشخص شود.
دنیرو میگوید: «به او گفتم، مارتی اگر قبول کنی حاضرم تو فیلم، خودم را راستی راستی بکشم» و حقیقتاً دنیرو با خال گوشتی، چشمان ریز، دماغ کج و کوله و یک چاک بزرگ روی لپهایش که موقع خندیدن بدجوری بیرون میزند، در این فیلم خستگی ناپذیر ظاهر شد، یک چهره تازه از خود به نمایش گذاشت و نشان داد از چه ظرفیت بالایی در بازیگری برخوردار است. او برای بازی در نقش جیک لاموتای پنجاه و چند ساله نیاز داشت که به شدت چاق شود و به جای گریم کردن، خودش را در یک رژیم غذایی باورنکردنی در کمتر از دو ماه، بیش ۳۷ کیلو چاق کرد و تبدیل شد به یک توپ متحرک، طوری که امکان ندارد قیافهاش را تشخیص بدهید.
اسکورسیزی میگوید: «او دو ماه تمام به یک همبرگر فروشی میرفت و در مدتی که بیدار بود، همیشه همبرگر میلمباند!» اما خودش چیز دیگری میگوید: «من فقط صبحانه و ناهار و شامم را بوقع خوردم!» او بر این باور است: «وقتی که وزنتان زیاد است، حرکتهای شما مبتنی بر وزن اضافه شده بروز میکند و ادایی در نمیآورید. اما با گریم، فقط یک بازیگر لعنتی هستید!».
اسکورسیزی گمان میکرد با رشد مدل سینمایی تجاریِ آن دوران، سینمای او تمام شده و به همین دلیل، گاو خشمگین حیاتیترین فیلم را در زندگی هنری او بازی بود و از این جهت او بعد پذیرش کارگردانیاش هر چه داشت رو کرد. برای همین با نهایت دقت و وسواس برای آخرین فیلم عمر کاریاش انرژی صرف کرد و مراحل پس از تولید و تدوینش نیز بسیار طولانی شد، زیرا گمان میکرد این اثر، آخرین فیلم او در مقام کارگردانی خواهد بود!
.
چهارمین فیلم تاریخ سینما به انتخاب مخاطبان، پس از شاهکار راننده تاکسی ادامه همکاری درخشان مثلث اسکورسیزی به عنوان کارگردان، پل شرایدر به عنوان فیلم نامه نویس و رابرت دنیرو به عنوان اعجوبه بازیگری سینماست که شاید اوج این رابطه را در این فیلم میبینیم. البته فیلم نامه بارها و بارها توسط اسکورسیزی و دنیرو ـ که این یکی از همان آغاز عطش عجیبی برای ساخت این فیلم و کارگردانی مارتی داشت ـ بازنویسی شده هست و به همین دلیل از نقش کارگردان و بازیگر هم در فیلم نامه نهایی نباید گذشت.
شرایدر فیلم نامه این شاهکار سینمایی را بر پایه کتاب «گاو خشمگین: داستان من» که زندگی نامه جیک لاموتا، مشتزن میانوزن آمریکایی است، نوشته؛ اما داستان گاو خشمگین واقعیت فقط تماما در مورد بوکس و مبارزات مشت زنی آن نیست. مطمئنا وقتی که متمرکز بشویم پایان فیلم خواهیم دید که عمق این فیلم و داستان آن بسیار بیشتر از فقط یک بوکس یا مشتهای داخل رینگ آن هست.
فیلم در پس مبارزات بوکس و مسائل ورزشی به زیبایی و ظرافت خاص روابط انسانی و خانوادگی را نیز به نمایش میگذارد و در شرح این نگاه چه زیبا کارگردان معروف سینما استیون اسپیلبرگ میگوید: «با دیدن هیچ فیلمی به اندازه گاو خشمگین احساس نکردهام که جزئی از آن خانواده هستم و این فیلم، این احساس را که در حال دیدن زندگی واقعی یک خانواده هستم به زیبایی و ملموسانهترین حالت به من منتقل کرده هست و این اوج قدرت فیلم را نمایان میسازد که این یعنی هنر اسکورسیزی».
تیتراژ این فیلم نیز که لاموتا را تنهای تنها در رینگ در حال رقص پا و مانور در رینگ با اسلومونیشین هوشمندانه میبینیم که با یک موسیقی حزن انگیز بسیار شنیدنی همراه هست و نکته جالب اینکه، پس از این تصویر شکوهمند که از یک قهرمان به نمایش گذاشته میشود، فیلم با سکانسی از جیک لوموتای فربه (سال ۱۹۶۴) و در حال گفتن مونولوگهای جالب که مختصر توصیفی از جوانی و زندگی پرسر و صدای احتمالا دیدنیاش است، آغاز میشود.
سپس یکباره با یک پرتاب و پرش تند دوربین به رینگ بوکس و رفتن به سالها قبلتر و دیدن جیک لوموتای چالاک سال (۱۹۴۱) و در حال مبارزه، به همراه حرکات فوق العاده دوربین مارتی در آن مبارزات، یک شروعی فوق العاده را برای فیلم رقم زد. نکته جالب اینکه سکانس آغازین فیلم، سکانس پایانی فیلم است که همانند بسیاری از آثار اسکورسیزی نظیر کازینو و رفقای خوب، گاو خشمگین نیز با تصویری از سکانس پایانی و یا اواسط فیلم آغاز میشود.
جیک لاموتای بوکسور در طول فیلم نابود میشود؛ همسرش ترکش میکند، برادرش او را قال میگذارد و او از سکو قهرمانی با مغز زمین میخورد و به یک رستورانچی معمولی ـ که برای مشتریهایش آواز میخواند ـ تبدیل میشود. با این همه تغییر، این همه بالا و پایین در قصه، فرد دیگری غیر از دنیرو میشود به جای لاموتا گذاشت؟
فضاسازی کارگردان در رینگ بوکس با فیلمبرداری خیره کننده سیاه سفید مایکل چاپمن استادانه بوده و فیلم مملو از صحنه های خیره کننده و جلوه های بصری ناب با حرکات دوربین معروف اسکورسیزی است که شاخصه و امضای کاری مارتی نیز محسوب میشود و به همین خاطر مبارزات رینگ این فیلم، بدون شک به مدد فیلمبرداری فوق العاده و تدوین حساب شده و مهمتر از همه، کارگردانی و همان حرکات دوربین دیدنی اسکورسیزی که همه جا سرک میکشد و هیچ چیز را از بیننده غافل نمیگذارد، بهترین و دیدنیترین مبارزات تاریخ سینمای بوکس را به وجود آورده هست.
«گاو خشمگین» نامزد اسکار بازیگر نقش مکمل مرد برای جو پشی، بازیگر نقش مکمل زن برای کتی موریارتی، فیلمبرداری برای مایکل، چاپمن، کارگردانی برای مارتین اسکورسیزی، بهترین فیلم، صدابرداری برای دونالد میچل، بیل نیکلسون، دیوید کیمبال، لس لازارویتز و بحق، برنده اسکار نقش اول مرد برای رابرت دنیرو و اسکار تدوین برای تلما شونمیکر بود. البته اینها به جز موفقیت فیلم در گیشه بود که اسکورسیزی را دوباره به اوج برد و موقعیتش را در سینمای آمریکا استحکام بخشید.
هم اکنون اگر این شاهکار را تاکنون ندیدهاید، به تماشای خلاصهای از «گاو خشمگین» در «تابناک» بنشینید.